فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۱۴۸

۱

درین مدت که در خیل اسیران تو جا کردم

ز من روزی که یک جان خواستی صد جان فداکردم

۲

گرم سوزند فردا هم ز هجران جای آن دارد

که عمر بی‌وفا را توشه راه وفا کردم

۳

لبی کز نازکی بار لطافت برنمی‌تابد

به خون غلطم که امروزش به دشنام آشنا کردم

۴

ندیدم ساحل عشقت همانا مردم چشمم

که تا بودم درین دریای خونخوار آشنا کردم

۵

نصیب گوشه دستار آسایش‌پرستان شد

به صد خون جگر هر غنچه عیشی که واکردم

۶

به گلشن رفتم و پر دیدم از بویت مشام گل

ترا گفتم دعای جان و نفرین صبا کردم

۷

خمار امشب فصیحی قصد جانم داشت لیک آخر

ز خون خویش خوردم ساغر وغم را دعا کردم

تصاویر و صوت

دیوان فصیحی هروی به کوشش ابراهیم قیصری - فصیحی هروی - تصویر ۱۹۷

نظرات