فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۱۵۱

۱

پریشان ناله‌ام بر گرد هر گلزار می‌گردم

نا از سودای گل در جستجوی خار می‌گردم

۲

درین فصل بهار از غنچه دل خنده می‌جوشد

مگر از نخل تیغی باز برخوردار می‌گردم

۳

مزاج خویش نشناسم همین دانم که گر بر من

دم گرم مسیحا بگذرد بیمار می‌گردم

۴

دل رحمت برد حسن قبول توبه‌ام گر من

پشیمان گنه زان‌ساز کز استغفار می‌گردم

۵

دلم زود آشنای عشق گردیدست مغذورم

اگر دیر آشنای سبحه و زنار می‌گردم

۶

به رغم عقل احول آن چنان با دوست یکرنگم

که بر گرد سر هر موی خود صد بار می‌گردم

۷

فصیحی از وفاداری مگر غم چشم خویشم خواند

که هر ساعت سرا‌پا بی‌سبب خونبار می‌گردم

تصاویر و صوت

نظرات