
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
به بوی درد پریشان زلف یار شدم
نه صید دوست که صید دل فگار شدم
۲
روم به کوثر و خمیازه هوس نکشم
به کوی باده به دریوزه خمار شدم
۳
حدیث فیض تماشای سنبل و گل دوست
ز من شنو که خزان بودم و بهار شدم
۴
نوای شکر شهادت شنیدم از لب خضر
به مهربانی تیغت امیدوار شدم
۵
نهان ز فیض بهارم درین چمن کشتند
که سبز ناشده نومید برگ و بار شدم
۶
دمید صبح رخش دوش پیشتر ز سحر
ز روی ناله ناکرده شرمسار شدم
۷
مرا ز باغ فصیحی بهار بیرون کرد
به دشت رفتم و از داغ لالهزار شدم
نظرات