
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۵۷
۱
گر شاهد غم جلوه کند کام نگیرم
ور خون جگر باده شود جام نگیرم
۲
بادم که به گل نیست مرا تاب نشستن
در باغ درون آیم و آرام نگیرم
۳
از بس که مرا داغ تو با برگ و نوا ساخت
عمر ابد از آب خضر وام نگیرم
۴
کوته نظرم گرنه چو خورشید جمالت
فیض سحر از قافله شام نگیرم
۵
دامیست فصیحی ز نفس بافته عمرم
چون صید غم و غصه بدین دام نگیرم
نظرات