
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۶۰
۱
گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم
اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم
۲
همه دردم همه داغم همه آهم افغان
محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم
۳
مهیا میکنم از بهر خویش اسباب ناکامی
چو مستوری همه چشمم چو خاموشی همه گوشم
۴
نگنجد دوست در یاد و نه بییادش توان بودن
چو مرغ نیم بسمل میطپد در خاک و خون هوشم
۵
ببین بیداد مرهم بر دل ریش و مزن طعنه
اگر رقصد ز شادی زیر نعش عافیت دوشم
۶
سر زلف نگارم در پریشانی سزد زیبم
شب هجرانم و روز سیه زیبد همآغوشم
۷
فصیحی چشم شوقم قیمت نظاره میدانم
توان کرد از نگه در فرقت احباب خسپوشم
نظرات