
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۶۱
۱
دیریست که از گریه بهار دل ریشم
شادابتر از غنچه خون بر سر نیشم
۲
یک قطره خونیم و ز فیض نظر عشق
از حوصله دیده هر غمزه بیشم
۳
تا سبحه و زنار نسوزیم چه دانند
کآیین جنون چیست و مجنون چه کیشم
۴
هم محمل عشقیم ولی در کشش شوق
یک بانگ دراوار ازین قافله پیشم
۵
بیگانه مباش این همه از ما که گواهست
زخم جگر ریش که با تیغ تو خویشم
۶
گر سونش الماس وگر مرهم عیسی
گردیم همان از نظر افتاده ریشم
۷
خاصیت معشوق گرفتیم فصیحی
از عیب وفا ورنه چرا دشمن خویشم
نظرات