فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۱۶۵

۱

جنون از داغ رسوایی چو آراید گلستانم

نگنجد چاک از شادی در آغوش گریبانم

۲

شراب دورباشی جوش می‌زد دوش کز مستی

نگه چون اشک می‌غلطید از مژگان به دامانم

۳

چه شوقست این که بهر التماس پاس بی‌خوابی

نگه صد بار بوسد تا سحرگه پای مژگانم

۴

گر از من دل‌گرانی تا توانی ناله‌ام مشنو

که من درد دلم در ناله‌های خویش پنهانم

۵

متاع کاسدم شیدایی ناز خریداران

اگر در کعبه‌ام کفرم اگر در دیر ایمانم

۶

ز غیرت دیده بربستم ولی از شوق دیدارش

گل نظاره می‌روید ز شاخ خشک مژگانم

۷

من آن اشکم که عمری بر سر مژگان بودم

کنون دیریست تا بیهوده سرگردان دامانم

۸

بخواب ای دست غم در آستین کامشب زبی‌تابی

به استقبال چاکی رفته هر تار گریبانم

۹

نه پای شانه‌ای بوسیدم و نی دامن بادی

فصیحی زلف معشوقم که بی موجب پریشانم

تصاویر و صوت

نظرات