
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۶۶
۱
از ناله لب حوصله بستن نتوانم
همچون مژه بی اشک نشستن نتوانم
۲
این تار نفس بگسلم اکنون که توان هست
ترسم دگر از ضعف گسستن نتوانم
۳
تو عهدشکن خواهی و من بس که ضعیفم
یک عهد به صد سال شکستن نتوانم
۴
خار طلبم چون گل دل لالهمزاجم
بی داغ درین بادیه رستن نتوانم
۵
از چهره دل گرد غم دوست فصیحی
صد شکر که دریایم و شستن نتوانم
نظرات