
فصیحی هروی
شمارهٔ ۱۸۸
۱
ما دو عالم را ز موج غم خراب انگاشتیم
این دو دریای مصیبت را سراب انگاشتیم
۲
چون درین ره آب حیوان کار آتش میکند
آتشی هر گام نوشیدیم و آب انگاشتیم
۳
این کهن افسانه ما هیچ پایانی نداشت
لب فروبستیم و عالم را به خواب انگاشتیم
۴
همت خفاش شمع بینش ما برفروخت
ظلمت شب را چراغ آفتاب انگاشتیم
۵
زآتش حسرت فصیحی دیده را کردیم خشک
تازه گلهای وفا را بی گلاب انگاشتیم
تصاویر و صوت

نظرات