
فصیحی هروی
شمارهٔ ۲۲۱
۱
مگر از کمین حسنی شبخون زده سپاهی
که گذشته باز بر دل پی تازه نگاهی
۲
سر آن بهشت گردم که درو ز جوش عصمت
جگر نسیم سوزد ز طپیدن گیاهی
۳
صنمیست قاتل من که به عرصه گاه محشر
دل عفو میرباید به کرشمه نگاهی
۴
سر زلف کینهافشاهن مژه مست کینهجویی
ز تو بهتری نباشد ستم ترا گواهی
۵
غزل فصیحی ما به شعاع طور ماند
مگرش نوشته امشب به فروغ شمع آهی
نظرات