
فصیحی هروی
شمارهٔ ۴
۱
خدایا روزی این خودپرستان ساز جنت را
که دوزخ جنت است آتشپرستان محبت را
۲
ز هر کنج دل ما صد مراد مرده برخیزد
به محشر در خروش آرند چون صور قیامت را
۳
دل و چشم من و سودای وصل او معاذالله
که داد این لخت کوه درد و دریای مصیبت را
۴
من و کام نهنگان ناتوان چون گشت بحر غم
ز بس بر ساحل افکند استخوان اهل حسرت را
۵
فصیحی چون سپارم جان مرا تابوت از آتش کن
که از پروانه من آموختم علم محبت را
تصاویر و صوت

نظرات