
فصیحی هروی
شمارهٔ ۴۱
۱
در مذهب ما هر چه بجز دوست حرامست
گر خود همه ذوق طلب اوست حرامست
۲
لاف چمنآرایی غم بلبل ما را
بیناله به تن گر همه یک موست حرامست
۳
نظاره هر دیده که پرورده به خون نیست
ز آن دیده تماشای رخ دوست حرامست
۴
بر شیفته تابش خورشید محبت
گر سایه آن قامت دلجوست حرامست
۵
پیمانشکنان را سر ما نیست که بر ما
گر خود شکن طره گیسوست حرامست
۶
کو دیر که در صومعه زشتپرستان
دیدیم هر آن جنس که نیکوست حرامست
۷
با دوست به یک پوست نگنجیم فصیحی
وین طرفه که بی دوست به تن پوست حرامست
نظرات