
فصیحی هروی
شمارهٔ ۵۴
۱
نخل طلبم هیچ مرا برگ و بری نیست
فرزند خزانم ز بهارم خبری نیست
۲
از باغ وفا مگذر اگر تشنه کامی
کآنجا همه گر بید بود بیثمری نیست
۳
بر بام و در دوست تجلی نفشاندند
گویا که درین کوچه پریشاننظری نیست
۴
گویند که بیگانه پرست است غم دوست
صد شکر که بیگانهتر از ما دگری نیست
۵
روزی که در گنج کرم باز کند حسن
سرمایه ما هیچ بجز چشم تری نیست
۶
لخت دلم از دیده کند سوی تو پرواز
مشتاق ترا شوق کم از بال و پری نیست
۷
گر لذت داغ جگر اینست فصیحی
صد حیف که بر هر سر مویم جگری نیست
نظرات