
فصیحی هروی
شمارهٔ ۵۵
۱
بی سبب زلفش اضطراب نداشت
تاب بیداد پیچ و تاب نداشت
۲
هیچ گه سنبلی چنین شب و روز
دامنی پر ز آفتاب نداشت
۳
دل به دریوزه پیش چشم آمد
چه کند بینوا شراب نداشت
۴
خونفشان گشت چشم و نیکو شد
جیب رسواییم گلاب نداشت
۵
زو وفا خواستم به تیغم زد
این سخن غیر ازین جواب نداشت
۶
مینهفتش ز رشک ایزد لیک
درخور حسن او نقاب نداشت
۷
شب فصیحی ز تشنگی جان داد
عشق گویا دگر شراب نداشت
نظرات