
فصیحی هروی
شمارهٔ ۶۰
۱
از فیض گریهام مژه نشو و نما گرفت
سامان صد بهار چمن زین گیا گرفت
۲
نیرنگ عشق بین که به یک تار زلف یار
سرتاسر زمانه به تار بلا گرفت
۳
بگداختم ز رشک که شمع سحرگهی
جان داد و بوی دوست ز باد صبا گرفت
۴
بوی ترا به من که رساند که هر نسیم
کان چین زلف دید در آن حلقه جا گرفت
۵
از دوست دشمنیست فصیحی نصیب دل
قسمت نگر که سایه خور از هما گرفت
نظرات