
فصیحی هروی
شمارهٔ ۶۴
۱
شب نخل تجلی به گلستان تو بر داد
هر موی مرا ذوق تماشای دگر داد
۲
میخواست حیا بند نهد بر نگهم لیک
شوق آمد و مژگان مرا بال نظر داد
۳
در حسن چه شایسته رسولی که لبت را
صد معجزه یزدان بجز از شق قمر داد
۴
شب دیده به نظاره رخسار تو میرفت
شمع نظری در کف هر لخت جگر داد
۵
از همت عشقست که ما هیچکسان را
صد کشور اندوه به یک آه سحر داد
۶
بی منت این ابر تنک مایه فصیحی
بید چمن ما گل خورشید ثمر داد
نظرات