
فصیحی هروی
شمارهٔ ۷۸
۱
دیده امشب ره نظاره به پایان آورد
به صد افسون نگهی تا سر مژگان آورد
۲
راه آباد بسی بود ولی غمزه دوست
به لب کوثرم از راه بیابان آورد
۳
داد سرمایه به تاراج دل و آخر کار
خبر یوسف گمگشته به کنعان آورد
۴
تازه کردند ملایک به تو ایمان نیاز
کفر چون دید خطت را به خود ایمان آورد
۵
سنبل دوست پریشان خودست ارنه بهار
باد را دست هوس بسته به بستان آورد
۶
نام منصور برد عشق و لب خویش مکد
گر زبان تو نوایی به گلستان آورد
۷
کفنی جوی فصیحی که سحر چاک غمی
خبر مرگ گریبان سوی دامان آورد
نظرات