
فصیحی هروی
شمارهٔ ۹۲
۱
در فراق شعله خاکستر نشینم کردهاند
اخگری بودم نفس خامان چنینم کردهاند
۲
هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی میدهد
در سمومآباد حرمان خوشهچینم کردهاند
۳
خندهام وز بخت خرم با لب گل زادهام
بیسبب زندانی چین جبینم کردهاند
۴
دست رنج نالهام در راه غم ضایع نشد
حیرتی بودم نگاه واپسینم کردهاند
۵
گر فصیحی کج نمایم راستکرداریم بین
راست دانان زین سپس نقش نگینم کردهاند
نظرات