فصیحی هروی

فصیحی هروی

شمارهٔ ۹۵

۱

خنده ساقی دگر در ساغر آتش می‌زند

خنده کو زآن لب بود در کوثر آتش می‌زند

۲

آنقدر بگداز کز سوز تو یار آگه شود

بی‌مروت نیست حسن آبی بر آتش می‌زند

۳

هجر هم وصل است چون بر دوست روشن گشت حال

برق این وادی ز دورت بهتر آتش می‌زند

۴

از رگ جان شهیدان نیش مژگان دور دار

بی‌ادب خونیست این در نشتر آتش می‌زند

۵

برق گو زحمت مده خود را که نخل این چمن

خود ز سوز سینه در خشک و تر آتش می‌زند

۶

همت برق محبت بین که هر جان بگذرد

گر همه بیند کف خاکستر آتش می‌زند

۷

نیم‌جانی داشتم اکنون ز بخشش‌های عشق

هر زمانم غم به جان دیگر آتش می‌زند

۸

نوبهار آمد فصیحی لیک در گلزار ما

می‌وزد بادی که در خشک‌و‌تر آتش می‌زند

تصاویر و صوت

نظرات