نظام قاری

نظام قاری

شمارهٔ ۱۱۶ - خواجه عماد فقیه فرماید

۱

بجان آمد دل تنگم زدست عقل سرگردان

بده ساقی می باقی زخویشم بیخبر گردان

در جواب آن

۲

کتان سان شد تنم بی تاب وچون موئینه مو ریزان

زپار جامه سرما و فکر رخت تابستان

۳

زمانی میخورم در بحر حبر موجزن غوطه

دمی درجامه صوف مربع میزنم جولان

۴

چه داند چکمه را قیمت که گوئی چارپا دارد

دوابی کش سقرلاط و جل خرباشدش یکسان

۵

گرت در بقچه خاص کسی نبود طمع جامه

سجیف آسا نرانندت نیفتی خار چون دامان

۶

باطلس فطنی از خود را کند نسبت بدان ماند

که از شوخی معارض میشود تن جامه باکتان

۷

بمحراب سجاده گرسری دارم مکن عیبم

کسی گوید مسلمانرا که روی از قبله برگردان

۸

نظامی صوف طاقینست و سعدی جامه دیبا

مرقع را شمر قاری و شرب زرفشان سلمان

تصاویر و صوت

دیوان البسه مولانا محمود نظام قاری از روی چاپ میرزا حبیب اصفهانی به اهتمام محمد مشیری » تصویر 118

نظرات