
نظام قاری
شمارهٔ ۱۱۹ - ایضا خواجه حافظ فرماید
۱
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
در جواب آن
۲
چرخ سنجاب شمارو دم قاقم مه نو
ایدل از راه بدین ابلق بیراه مرو
۳
گرزنم دست در آن دگمه زر بفروشم
خرمن مه بجوی خوشه پروین بدوجو
۴
گرد فانوس بگردان زتکلف والا
گز چراغ تو بخورشید رسد صد پرتو
۵
خام شوکن که بیابی تو ثبات از کرباس
سخن پخته پرداخته از من بشنو
۶
زیر و بالا نگر آن خسروی والا را
کاتحادی شده شیرین زنوش با خسرو
۷
دید درزی شده از دست بدر خرمیم
گفت با اینهمه از حبچه نومید مشو
۸
آتش قرمزی افروخته میسوزد رخت
صوف کو خرقه پشمینه بینداز و برو
۹
چشم بد دور ازان دگمه که در عرصه جیب
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
۱۰
چون شود خاک تن قاری و پوسیده کفن
شنوی بوی بصندوق وی از جامه نو
تصاویر و صوت

نظرات