
نظام قاری
شمارهٔ ۱۳۲ - شیخ کمال الدین خجند فرماید
۱
هر لحظه بغمزه دل ریشم چه خراشی
روی از نظرم پوشی و خون از مژه پاشی
در جواب آن
۲
تا جنس خطائی بود ای اطلس کاشی
در بارمنه لاف تو باری چه قماشی
۳
گر اطلس یزدی ندهد دست زنان را
میسازد اگر زانکه بسازند بکاشی
۴
چون موزه و دستار و قبا و فرجی هست
آنگاه توان کآدمی از چوب تراشی
۵
پر عطر شود آستی و دامن آفاق
زان رخت که پوشی و از آن مشک که پاشی
۶
از گلفتنت عقد نیاید بشماری
تا بسته پیچ و شکن شیله و شاشی
۷
قاری ببرت رخت معانی همه جمعست
میبر بقد فکر معطل زچه باشی
تصاویر و صوت

نظرات