
نظام قاری
شمارهٔ ۳۰ - شیخ سعدی فرماید
۱
کس بچشمم در نمیآید که گویم مثل اوست
خود بچشم عاشقان صورت نبندد غیر دوست
در جواب او
۲
جز قبا و پیرهن نبود بعالم یارو دوست
تن درون پوستین باشد بسان مغزو پوست
۳
با وجود دگمه در در گریبان هر که او
وصف گوی ریسمانی میکند بیهوده گوست
۴
یک سر سوزن ندارد فکر رخت مردمان
آبروی رختها نزدیک گازر آب جوست
۵
از شمیم جیب صوف و روی اطلس در جهان
شیوه و نازگلستان هر بهار ازرنگ و بوست
۶
زیج مخفی و سطرلاب غلاف آینه
بایدت تا جامه پوشیدن بدانی کی نکوست
۷
هم بدان آینه پشمان توان دیدن عیان
تاجل خر را چه مظهر یاعبائی را چه روست
۸
زاستین و دامن آن کودست و لب را پاک کرد
نی زبی دسمالیست ایخواجه اینش طبع و خوست
۹
کی ببخشش پوستین از سر برآرد هر تنی
اولش مغزی بباید تا برون آید ز پوست
۱۰
(قاری) از جنس دگر هر روز رخت آرد ببر
هر که بیند گویدش این اوست یارب یا نه اوست
تصاویر و صوت

نظرات