
نظام قاری
شمارهٔ ۵ - مولانا علی دردزد فرماید
۱
هرچند روی دوست نبینیم سالها
ما را بود هنوز امید وصالها
در جواب او
۲
دارم بسی ز ریشهپوشی خیالها
یابم ز عقد طره دستار حالها
۳
با رخت رقعه رقعه که وصله زدم برو
باشد مرا هنوز امید وصالها
۴
هر هفته هست رخت بر گازرم ولی
کارم به جامهدوز نباشد به سالها
۵
بنگر به چکمههای سقرلاط سرخ و زرد
همچون گل دوروی و درون پر ز ژالها
۶
آیا به روی شاهد والا چه خوش زنند
مشاطگان جامه لاوسمه خالها
۷
از نور پنبه تا بفروزد فتیلهات
باید کشید نت چوکتوگو شمالها
۸
دستت مکن به فوطه دامان جامه پاک
ور زان که پایمال شود دستمالها
۹
داخل به شعر البسه مسواک کردهایم
بسحاق اگر به اطعمه دارد زوالها
۱۰
از اطلس و حریری قاری عروس باغ
با آب و رنگ خویش برد انفعالها
تصاویر و صوت

نظرات