
نظام قاری
شمارهٔ ۵۲ - و من نوادر طبعه
۱
مله را آستر خسقی و والا نرسد
همه کس را بجهان منصب والا نرسد
۲
کس نپوشید ببالای قبا پیراهن
انکه را زیر بود جای ببالا نرسد
۳
جامه صوف کتان گرچه بریسد باریک
کومخوان نقش که در حسن بکمخا نرسد
۴
دگمهائی که نهادند بمشکین والا
حقش آنست که لولوست بلالا نرسد
۵
پیش جیب و یقه صوف مربع نازم
گرچه بر دامن او دست تمنا نرسد
۶
اینچنین جوز گره کان زمعانی بستم
دانم از بخت بد ارزانکه بجوزا نرسد
۷
قاری این شعر که در البسه درمیبافی
بمعانی تو هر بی سرو بی پا نرسد
تصاویر و صوت

نظرات