
نظام قاری
شمارهٔ ۵۵ - خواجه حافظ فرماید
۱
دوش میآمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا بازدل غمزده سوخته بود
در جواب او
۲
آتشین تافته آل برافروخته بود
تا کجا شرب لحافی شب دی سوخته بود
۳
اینکه دیدی که گس خان اتابک میسوخت
اطلس قرمزی آتش زرخ افروخته بود
۴
قیف یک پر مکس در دل والا ننشست
یارب این قلب شناسی زکه آموخته بود
۵
زربکف کرد طلادوزی و زرگر همه سوخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
۶
ریش بر باد بسی داد بوقت سرما
انکه در موسم گل موینه بفروخته بود
۷
شمع بانسبت پیراهن زرکش دیشب
چون بدیدم نظرش بالک دلسوخته بود
۸
خوانده ام گفته قاری همه اوصاف لباس
جامه بود که بر قامت او دوخته بود
تصاویر و صوت

نظرات