
نظام قاری
شمارهٔ ۶۳ - شیخ سعدی فرماید
۱
دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد
آبم از دیده همیرفت و زمین ترمیشد
در جواب او
۲
جیب اطلس چو پر از کشمه عنبر میشد
جامها جمله ازان نفحه معطر میشد
۳
سحر آشفته چو برخاستم از جامه خواب
جامه میجستم و دستار بهم بر میشد
۴
در عروس تتق حجله نظر میکردم
پیش چشمم در و دیوار مصور میشد
۵
علم زر بسر آنروز که دستار نمود
دید دل کش خرد و صبر در آنسر میشد
۶
سوخته جبه شب برد وبمن گفت صباح
دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد
۷
از سرم فوطه جدا مانده و بادم زده بود
وز دماغ آب همی رفت و زمین تر میشد
۸
دیدم ایجامه سحر کوی گریبان ترا
سینه از مهر تو چون صبح منور میشد
۹
ورق اطلس و والای تو دیدم قاری
پیش او دفتر گل جمله مبتر میشد
تصاویر و صوت

نظرات