نظام قاری

نظام قاری

شمارهٔ ۷۰ - سلمان ساوجی فرماید

۱

اسیر بند گیسویت کجا در بند جان باشد

زهی دیوانه عاقل که دربندی چنان باشد

در جواب او

۲

اگر بر مفرش رختم نگاهت یکزمان باشد

کلاهت بخشم و خلعت کمرهم در میان باشد

۳

برخت سبز قیغاجی خشیشی دیدم و گفتم

خنک آبی که در پای سهی سروی روان باشد

۴

بکمخا اطلس چرخی چه نسبت میکنی آخر

که از این تابان فرق از زمین تا آسمان باشد

۵

رخ از زیلو نگردانم بخار بوریا از فرش

خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد

۶

زگرد آن ره مفتون خطی خواندم که تفسیرش

یکی داند که همچون دگمه ذهنش خرده دان باشد

۷

بر وی یکدیگر پوشیدن رخت آنچنان باید

که روسی زیر و بالا صوف و اطلس در میان باشد

۸

هوای سرمه دان عاج در صندوق من یابی

در آنساعت که خاک تیره ام در استخوان باشد

۹

زدنیا میرود قاری چو کرباس کفن ساده

ولیکن شعر رنگینش بماند تا جهان باشد

تصاویر و صوت

دیوان البسه مولانا محمود نظام قاری از روی چاپ میرزا حبیب اصفهانی به اهتمام محمد مشیری » تصویر 90

نظرات