
نظام قاری
شمارهٔ ۸۴ - اوحدی فرماید
۱
منم غریب دیار تو ای غریب نواز
دمی بحال غریب دیار خود پرداز
در جواب او
۲
هولی بندقی مصریست در سرباز
خیال بندی من بین وفکر دورو دراز
۳
بطرز ز جامه نوانکه پاکدامن بود
بدید شیوه والاوگشت شاهد باز
۴
مرو بداغ اتو ای میان دو تو در تاب
دم از محبت اطلس زدی بسوز و بساز
۵
مقام گشت بقاف قطیفه چرخیش
چو مرغ قبه زر جلوه کرد در پرواز
۶
زجیب جبه نو دگمها چو بگشایم
دریچه زبهشتم بر وی گردد باز
۷
مخور چو بیسر و پایان غم عمامه و کفش
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
۸
بسی معانی رنگین بوصف جامه نمود
ندیده ایم چو قاری دگر سخنی پرداز
تصاویر و صوت

نظرات