
نظام قاری
شمارهٔ ۸۷ - سلطان ابوسعید فرماید
۱
گر مرا با درد تو درمان نباشد گو مباش
عاشق روی توام گر جان نباشد گو مباش
در جواب او
۲
جامه ام کرباس بس کتان نباشد گو مباش
ورچه بالاپوش تابستان نباشد گو مباش
۳
بستن لنکوته در ایام گرما راحتست
گر ترا شلوار یا تنبان نباشد گو مباش
۴
با سلیم خود خوشم خرطوم پیلش آستین
گرو را دامان چون میدان نباشد گو مباش
۵
ریش بارست ای برادر تسمه سنجاب و خز
گر بگرد آستین گردان نباشد گو مباش
۶
احترام شاهد کمخا مکن از صندلی
بقچه برداری اگر با آن نباشد گومباش
۷
جامه را باید برازش ازدرازی بر زمین
گر کشان همواره ات دامان نباشد گو مباش
۸
فوطه یزدی به قاری بخش ای تاجر ز لطف
ور قماش مصر و هندستان نباشد گو مباش
تصاویر و صوت

نظرات