نظام قاری

نظام قاری

بخش ۳ - آغاز داستان

۱

چنین خواندم از خط ابیارئی

که میخواندی نوبتی عارئی

۲

که کمخاهمی کرد تعریف خویش

که بیشم بجاه از قماشات بیش

۳

که از چین و ماچین فرازم علم

گهی از خطا و ختن دم زنم

۴

در ابریشم چنگم اسرار بین

در اوتار او از من آثار بین

۵

بپشتی شاهان منم چارقب

که دارد چنین اعتبار و نسب

۶

مه و مهر روی کلاه منست

شفق شقه قدرو جاه منست

۷

زنقشم خجل گشته ارژنک چین

گلستانم از رنک پر زیب بین

۸

جواهر بجیبم رسانند باج

زر از کان فرستد بقیقم خراج

۹

در اسرار چنگم شنیدی صدا

که اول کجا بودم اکنون کجا

۱۰

بخا نبالغم گاه رایت زنند

سمرقندیم گاه نسبت کنند

۱۱

رخوتی که بودند ابریشمیین

چه از پنبه و از کتان و کژین

۱۲

لباسی که از جنس موئینه بود

قماشی که از نوع پشمینه بود

۱۳

زپیچیدنی و ز پوشیدنی

زافکندنی و زگستردنی

۱۴

بدادند با یکدیگر این قرار

که نبود سریری چوبی تا جدار

۱۵

زافتادگی و زره قدرو جاه

همه کفش باشیم و او شه کلاه

۱۶

همه رختها چون سپاه آمدند

کواکب صفت گرد ماه آمدند

۱۷

یکی صندلی عاج و زآبنوس

بدش تخت وزرتاج وزردوزکوس

۱۸

زخرمی و پوشی برش زیج بود

سطرلاب نیز ازنمکدان نمود

۱۹

که سلطان کمخا نشاندن بتخت

چه روزی نکو باشد از فر بخت

تصاویر و صوت

دیوان البسه مولانا محمود نظام قاری از روی چاپ میرزا حبیب اصفهانی به اهتمام محمد مشیری » تصویر 188

نظرات