
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۱۷
۱
آن ماه شب افروز، که در پرده نهانست
در پرده نهانست، ولی پرده درانست
۲
روشن نتوان گفت که: سر چیست؟ که آن یار
با نام و نشان آمد و بی نام و نشانست
۳
مشکل همه اینست که: در عالم تمییز
آنرا که دو اخوانی درد تو همانست
۴
با خواجه حکایات نهایات مگویید
کو عاشق جان نیست، ولی عاشق نانست
۵
در دار فنا فکر اقامت نتوان کرد
کین ملک قدم نیست، که شهر حدثانست
۶
در راه خدا مرد امین باش، که هر جای
چون مرد امین آمد در عین امانست
۷
قاسم، بحقیقت دل خود هر که بداند
در مذهب عشاق بصیر همه دانست
نظرات