
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۴
۱
شراب آتشین آمد ز دست ساقی جانها
بنوش این جام آتش را، «توکلنا علی المولا»
۲
شراب ارغوان درکش، مترس از آب و از آتش
به رقص آ یک زمان خوش خوش، ببین در جودت صهبا
۳
کمالات خود از خود جو، که بحر وحدتی، نه جو
تویی ناموس این صهبا، تویی قاموس این دریا
۴
تو آن شاه جگر سوزی، که سلطانی و فیروزی
کمینه جام تو دریا، کمینه پشّهات عنقا
۵
مترس از حیله دشمن، قدم در عشق محکم زن
درآ در وادی ایمن، که من پیمودم این صحرا
۶
ز من بشنو سخن آسان، تو فرصت را غنیمت دان
ز عاشق یاد گیر، ای جان، مکن امروز را فردا
۷
تو جان جان جانانی، ز چشم خلق پنهانی
برون آی از در خانه، که بربستند محملها
۸
به هرجایی که آن یارست من سرسبز و دلشادم
«و کنا حیث ماکانوا و کانوا حیث ما کنا»
۹
همیشه قاسم مسکین به تو امید میدارد
تویی حاضر، تویی ناظر، تویی پنهان، تویی پیدا
نظرات