
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۴۲
۱
عاشق بمرگ مایل و عاقل بهانه جوست
غازی قتیل دشمن و عاشق قتیل دوست
۲
هرکس بقدر همت خود راه می برد
این یک بمغز می کشد، آن دیگری بپوست
۳
واعظ، برو، ز مستی عشاق دم مزن
مستی ما ز باده بی جام و بی سبوست
۴
راهی ز خلق با حق و راهی ز حق بخلق
یک راه دیگرست که از دوست هم بدوست
۵
امیدوار باش، که او کان رحمتست
عزت نگاه دار، که آن شاه تند خوست
۶
حجت نگر، که از همه اسرار واقفست
حیلت مجو، که با همه ذرات روبروست
۷
قاسم، جناب وصل نیابد بهیچ حال
هر دل که او مقید آزست و آرزوست
نظرات