قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۱۴۷

۱

در سویدای دلم سودای اوست

در دل و جانم تمناهای اوست

۲

نیر اعظم، که شمع عالمست

پرتوی از چهره زیبای اوست

۳

من نمی دانم ز حال دل که چیست؟

این قدر دانم که دل مولای اوست

۴

چون مقلد با طریقت ره نبرد

در حقیقت خار ما خرمای اوست

۵

هر که فانی شد ز طبع آب و خاک

این قبای عشق بر بالای اوست

۶

بوی جان می آید از باد و صبا

نکهتی از عنبر سارای اوست

۷

قاسمی چون واقف اسرار شد

خاک کویش جنت الماوای اوست

تصاویر و صوت

نظرات