
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۵۱
۱
برون ز راه خدا راهرو نه در راهست
برین حدیث که گفتم خدای آگاهست
۲
مگو: ز عشق فلان خوار و زار میگردد
مرا ز عشق جمالست و عزت و جاهست
۳
پگه سلام فرستیم و صبح، بر یاری
که مونس دل درویش، گاه و بیگاهست
۴
اگر هزار بلا بر دلم رسد در راه
چه غم؟ چه کم؟ که مرا یاد دوست همراهست
۵
اگرچه زاهد خودبین هزار سجده کند
مباش غره، که در حال سجده روباهست
۶
ز نور لمعه توحید در دل منکر
اگرچه نیست بظاهر، ولیک ضمنا هست
۷
تجلیات تو بر قاسمی چو دایم شد
مدام شیوه جان ذکر دائم اللهست
نظرات