
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۵۴
۱
مگو ز سختی این ره، چو دوست همراهست
مجوی حیله درین ره، که یار آگاهست
۲
اگر تو جان و دلت را بیاد حق داری
همیشه جان و دلت در پناه اللهست
۳
بگویمت سخنی، خوش بگوش جان بشنو:
مگو ز «لا و نسلم » که مانع راهست
۴
اگر تو مرد یقینی ز عاشقان مگریز
بیا بصحبت شیران، چه جای روباهست؟
۵
بکوی یار نظر کن، که تا عیان بینی
هزار سوخته افتاده بر گذرگاهست
۶
بحال خسته دلان کی نظر کنی؟ ای دوست
ترا که زلف پریشان و روی چون ماهست
۷
شراب پخته بخامان دل فسرده دهید
که قاسمی بهمه حال مست آن شاهست
تصاویر و صوت

نظرات