
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۹۷
۱
در صومعه و دیر مغان هیچ سری نیست
کز آتش عشق تو در آن سر شرری نیست
۲
ذرات جهان آینه سر الهند
در کوچه ما عاشق صاحب نظری نیست
۳
در مجلس زهاد خبر جستم از آن یار
گفتند: خبر اینست که: ما را خبری نیست
۴
در وادی تاریک جهان مرد بزاری
آن را که دلیلش رخ همچون قمری نیست
۵
جایی نتوان یافت، که از عکس جمالش
بالا شجری، دل حجری، لب شکری نیست
۶
اسرار خدا فاش مکن، تا که نگویند:
در روی زمین هیچ کس از وی بتری نیست
۷
گویند که: این راه درازست و خطرناک
گر راست روی راه خدا را،خطری نیست
۸
گر بار درین کوچه طلب کرد مقلد
بارش کن از آن بار، که کمتر ز خری نیست
۹
در دست دوای دل بیچاره قاسم
جز درد درین راه دگر چاره بری نیست
نظرات