
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۹۸
۱
ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریاییست
بکوی وصل تو هر پشه ای چو عنقاییست
۲
هزار دیده کنم وام، اگر توانم کرد
که در جمال تو هر دیده را تماشاییست
۳
دل مرا بهوای تو ذوق سربازیست
مقررست که در هر دلی تمناییست
۴
بهیچ رو نبرم ره بکوی آزادی
مرا که هر سر مویی اسیر سوداییست
۵
مگر بگوشه چشمی نظر بمستان کرد
میان شهر بهر گوشه شور و غوغاییست
۶
سخن بلند شد، اکنون بلند می گویم
که: خاطرم بهوای بلند بالاییست
۷
بلند بالا یعنی رفیع قدر جلیل
چنین شناسد هرجا که عقل داناییست
۸
چو لفظ اسم شنیدی پی مسما شو
که قول مردم شوریده دل معماییست
۹
بگو بقاسم: در کوی عشق جا کردی
نگاه دار ادب را، که بس عجب جاییست
تصاویر و صوت

نظرات