قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۲۱۳

۱

با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت

جز باده گل رنگ مصفا نتوان گفت

۲

آنجا که کند عشق خداغارت دلها

جز ذکر تقدس و تعالا نتوان گفت

۳

ای جان،خبرت نیست ز عالی بحقیقت

باتو سخن از عالم اعلا نتوان گفت

۴

گر عشق و سلامت طلبی، مایه سوداست

با عشق ز سرمایه سودا نتوان گفت

۵

در بحر وصالش همه در موج فناییم

آنجا زمربی و مربا نتوان گفت

۶

این واعظ ما مرد شریفیست، فاما

با او صفت باده حمرا نتوان گفت

۷

زان باده حمراست، که بی رنج خمارست

زان باده حمراست که آنرا نتوان گفت

۸

جان و دل قاسم همگی غرق وصالست

با او سخن صوفی و ملا نتوان گفت

تصاویر و صوت

نظرات