
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۲۴
۱
جام در پای صراحی سر نهاد
گریه ای میکرد از بهر رشاد
۲
وین صراحی داد زد بهر شراب
باطن خم داد این می خواره داد
۳
بادهاخوردندوخوش مستان شدند
هر دو از می شاد و می از هر دو شاد
۴
یاد وصلت نکهت جنات عدن
بیم هجران قصه بئس المهاد
۵
بی ملالت عاشقی معهود نیست
یاد دار این نکته را از عشق،یاد
۶
غیر حق گفتی که : نبود معتمد
غیر ناموجود وآنگه اعتماد
۷
تا خریدم دین عشق لم یزل
صد هزاران جان و دل کردم مراد
۸
فیض خم را در صراحی بازبین
وز صراحی باز در جام جواد
۹
قاسمی سرگشته سودای تست
یا مآبی، یا ملاذی، یا معاد
نظرات