
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۲۷
۱
ما همه شیداییان بودیم و مستان وداد
«زاد فی الطنبور نغما» حسن او چون جلوه داد
۲
گفت دلبر:عاشقا،برگو،چه خواهی من یزید؟
گفتم:ای جان و جهان، آخر چه گویم؟من یراد
۳
باد بوی زلف مشکین تو می آرد بمن
شاد شد جانم زبوی باد،جانش شاد باد!
۴
گر مرادی بایدت، در نامرادی زن قدم
یافتند از نامرادی عاشقان گنج مراد
۵
گفتمش : اندر نهادم هیچ کس غیر تو نیست
گفت : نوشت باد،نوش،ای عاشق نیکونهاد!
۶
از دو بیرون نیست ره،گر مرد این راهی بدان:
یا طریق جد بباید، یا سبیل اجتهاد
۷
قاسمی نام ترا جان و جهان گفت، ای عزیز
سیر او چون بر سبیل «علم الاسما» فتاد
نظرات