
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۵۲
۱
تا به کی خاطر من واله و شیدا باشد؟
در بیابان غمت بی سر و بی پا باشد؟
۲
در بیابان تمنای تو صد جان بجویست
راه عشقست که بی میل و محابا باشد
۳
دل ما طالب حسنست، چه شاید گفتن؟
حسن عشقست که او احسن حسنا باشد
۴
رو مگردان تو ازین عشق،که این عشق خدا
نا گزیریست که اندر همه اشیا باشد
۵
روز محشر،که سراز خاک لحد بردارم
جان و دل را هوس عشق و تولا باشد
۶
گر ترا صفوت جان هست،به انصاف بگو:
عشق و مستوری و مستی چه تمناباشد؟
۷
عقل اگر علت اولی بود از قول حکیم
عشق اولیست که او علت اولا باشد
۸
جان شیرین به همه حال بباید دادن
خاصه با درد تو،کانا حسن و اولا باشد
۹
گفتم: از عشق چه راهست به عقل؟ای دل و دین
گفت: قاسم، ز ثری تا به ثریا باشد
تصاویر و صوت

نظرات