
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۶۲
۱
تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد
دل شوریده من واله و حیران باشد
۲
روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن
گر دلت آینهٔ نیر عرفان باشد
۳
سِرّ توحید توان گفت به هشیاران؟ نی
بتوان گفت اگر مجلس مستان باشد
۴
هر که دورست ز معنی به حقیقت دیوست
گر به صورت مثلا یوسف کنعان باشد
۵
ما به سودای تو خواری جهانی بکشیم
حاجیان را چه غم از خار مغیلان باشد
۶
هر که از کوی تو بگریزد و جنت طلبد
غبن فاحش بود، از غبن پشیمان باشد
۷
بر دل خسته قاسم ز کرم رحمت کن
کین متاعیست که در ملک تو ارزان باشد
تصاویر و صوت

نظرات