قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۲۷۲

۱

درمان طلب کردم بسی،این درد را درمان نشد

وندر پی سامان شدم،آخر سر و سامان نشد

۲

آمد مه روزه طلب، ما گشنه ایم و تشنه لب

این تشنگی از مانرفت،شعبان ما شعبان نشد

۳

چندان قدم زد جان ما در عشق آن جانان ما

آسان ما دشوار شد، دشوار ما آسان نشد

۴

ای صوفی رنگین نمد، کی آب استد در سبد؟

راهی نرفتی در رشد، کفر تو تا ایمان نشد

۵

عیدست و قربان،الصلا، گر عاشق یاری بیا

محروم ماند از قرب حق هر جان که او قربان نشد

۶

راهیست روشن سوی حق، لیکن بقدر مرتبت

هر مسلمی اسلم نگشت، هر سالمی سلمان نشد

۷

در جمله اطوار تو با تست یار غار تو

این ماه ازین منزل نرفت،این یوسف از کنعان نشد

۸

آن یار چون همراه شد،فرزین جانها شاه شد

این عقل سرگردان صفت در حلقه مستان نشد

۹

قاسم، حریف وسوسه در محنتست و مخمصه

هر احمدی مرسل نگشت، هر موسیئی عمران نشد

تصاویر و صوت

نظرات