
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۸۶
۱
آن یار چو ناگاه ببازار برآمد
از هر طرفی مشرق انوار بر آمد
۲
ناگاه تجلی جلالی اثری کرد
از روزنه روز شب تار برآمد
۳
از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت
ناگاه بسر حلقه ابرار برآمد
۴
منصور کجا بود؟ و ندانم که کجا بود
آن دم که «اناالحق » ز سر دار برآمد
۵
وصفش نتوان گفت،که از دیده نهان شد
با خرقه برون رفت و بزنار برآمد
۶
جانم همه از کار جهان پیچ و گره بود
چون روی ترا دید،همه کار برآمد
۷
چون روی ترا زلف تو پوشید، بناگاه
از جمله جهت نعره ستار برآمد
۸
ما منتظر دولت دیدار تو بودیم
ناگه علم وصل ز کهسار بر آمد
۹
قاسم، نتوانی که دگر گوشه گزینی
چون نور رخش از در و دیوار برآمد
تصاویر و صوت

نظرات