
قاسم انوار
شمارهٔ ۳
۱
ای صبح سعادت ز جبین تو هویدا
این حسن چه حسنست؟ تقدس و تعالا
۲
من بنده آن باده نابم که دمادم
در هر نفسی تازه کند جودت ما را
۳
از عربده ما در میخانه نیستی
جان بنده حسن تو، زهی حسن مدارا
۴
از کعبه و بتخانه مگوئید بعاشق
از جنت و فردوس مگو مست لقا را
۵
امروز اگر فرد شوی مرد خدایی
فردا مطلب نسیه،مجو عاشق فردا
۶
دانند رفیقان که ره دور و درازست
از کوچه مقصود ببازار تمنا
۷
در کوی تو پستیم،زهی منصب عالی!
با روی تو مستیم، زهی مقصد اقصا!
۸
چون نسبت ما با تو درستست نگوئیم
دیگر سخن از مرتبه آدم و حوا
۹
ای هادی جان و دل و دین رحمت عامت
بر قاسم بیچاره تو از لطف ببخشا
نظرات