قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۳۰

۱

وقت آن شد که می ناب دهی مستان را

خاصه من بیدل شوریده سرگردان را

۲

قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است

تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را

۳

شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند

مگر از ساقی جان واطلبم تاوان را

۴

در میخانه ببستند، بده جامی چند

تا به هم درشکنم این در و این دربان را

۵

«کل یوم هو فی شان» صفت سلطانیست

گر شوی واقف اسرار بدانی شان را

۶

جان من کشته آن غمزه مستانه تست

چه محل باشد در حضرت جان جانان را

۷

قاسمی، زاهد ما در دو گناه افتادست

می ننوشید و بسی طعنه زند مستان را

تصاویر و صوت

نظرات