
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۱
۱
بسوخت آتش عشق تو زهد و تقوی را
بباد داد ورقهای درس و فتوی را
۲
ز عاصفات خدا بحر قهر موجی زد
نهنگ عشق فرو برد طور موسی را
۳
غرامتست نظر بر مهوسی که ندید
میان جلوه صورت جمال معنی را
۴
بغیر دیده مجنون کسی نیاورد تاب
اشعه لمعات جمال لیلی را
۵
نسیمی از سر زلفت وزید در عالم
هوای خلد برین داد داردنیی را
۶
سواد زلف ز رخسار بر فشان و بگو:
«بماهتاب چه حاجت شب تجلی را؟»
۷
بلای عشق بدعوی قدم کمان کردست
که داشتم بهمه عمر این تمنی را
۸
اگر چه زار و نزارم، ولی بدولت عشق
کسی چو من نکشید این کمان دعوی را
۹
به پیش قاسمی از زهد رندی اولی تر
به کاهلی نتوان کرد ترک اولی را
تصاویر و صوت

نظرات