
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۱۷
۱
صدبار فکر کردم و صد راه آزمود
بیچارگیست چاره،زیانست عین سود
۲
فریاد جان ما همه از درد دوریست
گرنیست آتشی ز کجا خاستست دود؟
۳
گرمنع یارنیست پس این دورباش چیست؟
گرنیست ماتمی ز چه شد جامها کبود؟
۴
هستی یار مایه شادی جان بسست
عاشق چه قدر دارد،اگر بود،اگر نبود؟
۵
اما از آنکه عاشق بیچاره آینه است
زین روی بود قیمت آیینه را فزود
۶
دل مست حیرتست که:تدبیر کار چیست؟
جان غرق منتست که آن یار رو نمود
۷
از دیده ها دو رود روان می کند مدام
قاسم بیاد وصل تو می خواند این سرود
نظرات